ماه شعبان، ماهی است منسوب به پیامبر اعظم(ص) که خود میفرمودند: "شعبان ماه من است و رمضان ماه امت من و میفرمودند خدای ببخشاید و بیامرزد او را که با پاس داشتن حق ماه من، مرا یاری کند."
ماه شعبان یکی از سه ماه پر فضیلتی است که هر انسان مؤمنی میتواند از آن برای نزدیک شدن به خداوند و پیامبر او یاری جوید و خود را در چشمه سار این ماه پاک نماید و به سوی کمال رود و این سخن مولای متقیان امام علی(ع) را درباره این ماه پر فضیلت به کار بندد که فرمودند: «از آن روز که پیام پیامبر(ص) را درباره شعبان شنیدهام هرگز روزه آن ماه را از دست ندادهام و اگر خدا بخواهد هرگز نیز آنرا از دست نخواهم داد.»
از پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز نقل است که آن حضرت این ماه را روزه میداشت و به ماه رمضان وصل میکرد و میفرمود: «شعبان ماه من است هر که یک روز از این ماه را روزه بدارد بهشت بر او واجب میشود.»
از حضرت امام صادق (ع) نیز نقل است که چون ماه شعبان فرا میرسید حضرت امام سجاد(ع) اصحاب خود را جمع میکرد و میفرمود: «ای گروه اصحاب من میدانید این چه ماهی است، این ماه شعبان است و حضرت رسول (ص) میفرمود: شعبان ماه من است پس روزه بدارید این ماه را برای محبت پیغمبر خود و تقرب به سوی پروردگار خود که از پدرم حسین (ع) شنیدم که فرمود: از پدرم امیرالمؤمنین(ع) شنیدم که هر که ماه شعبان را برای محبت پیغمبر خود تقرب به سوی خدا دوست بدارد خدا او را نزدیک گرداند به کرامت خود در روز قیامت و بهشت را بر او واجب نماید.»
در قسمتی از خطبه مشهور پیامبر(ص) به مناسبت ماه شعبان آمده است: ... شعبان ماه شریفی است و آن ماه من است. حاملان عرش آن را بزرگ میشمارند و حق آنرا میشناسند. آن ماهی است که در آن همچون ماه رمضان، روزی بندگان زیاد میگردد و در آن بهشت آذین بسته میشود و این ماه را شعبان نامیدهاند زیرا در آن ارزاق مؤمنان تقسیم میشود و آن ماهی است که عمل در آن چند برابر میشود و کار نیکو هفتاد برابر ثمره میدهد.
بنابر آنچه در این خطبه وارد شده است: شعبان ماه پیامبر اکرم(ص) است. فرشتگان احترام این ماه را کاملاٌ رعایت میکنند. ارزاق مردمان، به ویژه روزیِ معنویِ آنان در این ماه تقسیم میشود. در این ماه، فرشتگان بهشت را زینت میدهند، تا مؤمنان به آن وارد شوند. خداوند به فضل خود، حسنات مردم را در این ماه هفتاد برابر پاداش میدهد و از گناهان آنان درمیگذرد.
بنابر آنچه در حدیثی دیگر آمده، این ماه ماهی است که: در هر پنجشنبه ماه شعبان، آسمانها زینت بسته میشود، پس فرشتگان به دعا میپردازند که پروردگارا! آنکس را که در این روز روزه بدارد، ببخشای و دعایش را اجابت فرمای. پس هر کس که در این روز دو رکعت نماز گذارد و در هر رکعت آن یک مرتبه سوره حمد و یکصد مرتبه سوره توحید را بخواند و بعد از نماز نیز یکصد مرتبه صلوات بفرستد، خداوند تمامی حاجتهای دینی و دنیایی او را اجابت میفرماید.
سؤالی که قابل طرح است، اینکه: چگونه قرآن در شب قدرِ ماه رمضان، نازل شده است. در حالی که بعثت پیامبر، بنابر قول مشهور، در بیست و هفت رجب بوده است؟ به عبارت دیگر: آیا بعثت پیامبر همزمان با نزول قرآن در ماه رمضان بوده است؟ ابتدا باید روشن شود که پیامبر در هنگام بعثت، چند سال داشته اند. دیدگاه های مختلفی در این باره، وجود دارد. در بسیاری از روایات، سنّ شریف آن حضرت، 40 سال، و در برخی دیگر از روایات، 43 سال ذکر شده است. البته با توجه به دلایل، قرائن و شواهد مختلف، قول چهل سالگی ترجیح دارد.
هم چنین درباره زمان بعثت، سه احتمال داده شده است: الف: یازدهم و دوازدهم ربیع الاول سال چهلم عام الفیل. ب: بیست و هفتم رجب. ج: ماه مبارک رمضان.
از میان روایاتی که بیانگر این سه دیدگاه است، روایاتی که ماه رجب را ماه بعثت آن حضرت می دانند، بر دیگر روایات ترجیح داده می شود: این ترجیح به دلیل زیر می باشد: 1ـ درباره ماه رجب، سیزده روایت وجود دارد؛ در حالی که درباره ربیع الاول بیش از سه روایت و درباره بعثت آن حضرت در ماه رمضان، بیش از دو روایت به دست نیامده است. 2ـ روایات مربوط به ربیع الاول و ماه رمضان، در مورد تاریخ روز بعثت اختلاف دارند؛ در حالی که روایات مربوط به ماه رجب، به اتفاق، روز مبعث را بیست و هفتم رجب می دانند.
به طور کلی درباره همزمانی یا عدم همزمانی آغاز نزول قرآن با شروع بعثت پیامبر(ص) دو دیدگاه در بین صاحب نظران وجود دارد: الف: برخی معتقدند که بعثت پیامبر با نزول پنج آیه نخست سوره علق، آغاز شده است. لذا، زمان بعثت در ماه رمضان خواهد بود.
ب: در مقابل عدّه ای می گویند که، ابتدا، آن حضرت، در ماه رجب به پیامبری انتخاب شدند، سپس در ماه رمضان، همان سال یا سال بعد، قرآن بر ایشان نازل شد. بنابراین بعثت پیامبر، همزمان با نزول قرآن نبوده است.
مسئله بعثت را درتفاسیری که پیرامون بعثت و معراج سخن گفتند بررسی می کنیم.
1. در مورد تاریخ بعثت میان عالمان مسلمان دو دیدگاه وجود دارد، یک دیدگاه مربوط به شیعه است که روز بیست هفتم رجب را روز بعثت پیامبر اسلام (ص) می دانند، اما دیدگاه دیگر نظر اهل سنت است که به اعتقاد آنان ماه رمضان زمان مبعث آن حضرت است.
2. در مورد معراج پیامبر (ص) نه تنها بین شیعه و سنی، بلکه میان خود اهل سنت نیز در تعداد و زمان وقوع آن اختلاف وجود دارد.
با در نظر گرفتن این نکات و با توجه به این که برخی شب بیست و هفتم ماه رجب سال دهم بعثت را نیز زمان معراج آن حضرت (ص) گفته اند؛از این رو هیچ تعارض و تهافتی بین این دو وجود ندارد؛ زیرا وقوع این دو -بنابر این فرض- گرچه در یک روز است، امّا به اتفاق همه صاحب نظران سال اوّل مبعث سال معراج نیست، بلکه سال های دیگری غیر از آن برای آن ذکر کردند.
در سوره اعراف آيه 173 مى خوانيم:
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ
وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى
شَهِدْنَآ أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا
غفِلِينَ.
به خاطر بياور زمانى را كه پروردگارت از پشت وصلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خويشتن ساخت (و فرمود
آيا من پروردگار شما نيستم؟! گفتند آرى، گواهى مى دهيم (چرا چنين كرد؟)
براى اينكه در روز رستاخيز نگوئيد ما از اين غافل بوديم (و از پيمان فطرى
توحيد و خداشناسى بى خبر).
در اين آيه، سخن از پيمانى است كه به طور سربسته از فرزندان آدم گرفته شده، اما اين پيمان چگونه بوده است؟
منظور از اين عالم و اين پيمان همان «عالم استعدادها» و «پيمان فطرت» و
تكوين و آفرينش است، به اين ترتيب كه به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت
«نطفه» از صلب پدران به رحم مادران كه در آن هنگام ذراتى بيش نيستند خداوند
استعداد و آمادگى براى حقيقت توحيد به آنها داده است، هم در نهاد و
فطرتشان اين سرّالهى به صورت يك حس درون ذاتى به وديعه گذارده شده است و هم
در عقل و خردشان به صورت يك حقيقت خود آگاه!.
بنابراين همه افراد بشر داراى روح توحيدند و سؤالى كه خداوند از آنها كرده
به زبان تكوين و آفرينش است و پاسخى كه آنها داده اند نيز به همين زبان
است.
اينگونه تعبيرها در گفتگوهاى روزانه نيز كم نيست مثلاً مى گوئيم: «رنگ
رخساره خبر مى دهد از سرّ درون» يا مى گوئيم: «چشمان به هم ريخته او مى
گويد ديشب به خواب نرفته است» 1
از يكى از ادبا و خطباى عرب نقل مى كنند كه در سخنان خود چنين مى گفته است:
«سل الارض من شق انهارك و غرس اشجارك واينع ثمارك فان لم تجبك حواراً
اجابتك اعتباراً»: «از اين زمين بپرس چه كسى راه نهرهاى تو را گشوده؟ و
درختانت را غرس كرده و ميوه هايت را رسانيده؟ اگر زمين با زبان معمولى به
تو پاسخ نگويد به زبان حال جواب خواهد گفت».
در قرآن مجيد نيز تعبير سخن گفتن در زمينه زبان حال در بعضى از آيات آمده
است، مانند «فقال لها و للارض ائتيا طوعاً او كرهاً قالتا اتيناطائعين»
(فصلت ـ 11): «خداوند به آسمان و زمين فرمود: با ميل يا از روى اجبار
بيائيد و سر بر فرمان نهيد آنها گفتند: ما از روى ميل آمديم و سر بر فرمان
نهاديم».(تفسير نمونه 7/6)
------------
1-در مورد تسبیح موجودات نیز به هر دو معنا (زبان حال وقال)بیان کننده ی یک امر می باشد وآن مبرا بودن خالق از عیب.
بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند: حمد و تسبيح عمومى موجودات تركيبى
از زبان «حال» و «قال» يا به تعبير ديگر «تسبيح تكوينى» و «تشريعى»
باشد،چون هم شامل انسان وفرشته می شود وهم شامل سایر موجودات.
زبان حال به عبارتی زبان بی زبان است زبان رنگ رخسار است که باطن را اشکار میکند یعنی برگ درختان سبز که هر ورقش دفتری است معرفت کردگار با نگاه به ان می شود فهمید.
بیست و پنجم رجب سالروز شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام)، امام هفتم شیعیان جهان در سال 183 هجری است.
درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت می كند كه علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن بر مك بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به یكی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث كه مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت كه اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه كاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و بر مكیان از مقام خود بیفتند.
جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی كند. گویند امام هنگام حركت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار كرد و از او خواست كه از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نكند. علی قبول نكرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامی مال به او می دهند تا آنجا كه ملكی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می خواهم كه می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افكنم زیرا او می خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزدوالی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند.
عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت وگفت كه موسی بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز كاری ندارد یا كسی بفرست كه او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم كرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست كه امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمكی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخر الامر یحیی امام را به سندی بن شاهك سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم كرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد كه ببیند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن كردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگی گفته اند.
نجمه همسر امام:
نجمه، مادر بزرگوار امام رضا (ع) و از زنان مومنه، پارسا، نجیب و پاكیزه بود. حمیده، همسر امام صادق (ع)، او را كه كنیزى از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد.
نجمه در خانه امام صادق (ع)، حمیده خاتون را بسیار احترام مى كرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست! روزى حمیده در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (ص) را دید كه به او فرمودند: «اى حمیده! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خود موسى درآور زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد كه بهترین فرد روى زمین باشد».
پس از این پیام، حمیده به فرزندش امام كاظم (ع) فرمود: «پسرم! نـجـمـه بانویى است كه من هرگز بهتر از او را ندیده ام، زیرا در زیركى و محاسن اخلاق، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم، تو نیز در حق او نیكى كن».
ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر (ع) و نجمه، نورى شد كه در شكم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن، احـسـاس سنگینى نمى كرد و چون به دنیا آمد، دست ها را بر زمین گذاشت، سر را به سوى آسمان بلند كرد و لب هاى مباركش را به حركت درآورد: گویا با خدایش رازو نیازمى كرد. پس از تولد امام هشتم (ع)، این بانوى مكرمه با تربیت گوهرى تابناك، ارزشى فراتر یافت.
فرزندان امام:
بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی كاظم (ع) سی و هفت فرزند پسر و دختر داشت كه هیجده تن از آنها پسر بودند و علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسی و محمد بن موسی و ابراهیم بن موسی بودند. یكی از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله علیها است كه قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را كمتر و بیشتر نیز گفته اند.
تأثیر علمی آن بزرگوار:
امام هفتم (ع) با جمع روایات و احادیث و احكام و احیای سنن پدر گرامی و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را كه با تعالیم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد (ع) نظم و استحكام یافته بود حفظ و تقویت كرد و علی رغم موانع بسیار در راه انجام وظایف الهی تا آنجا پایداری كرد كه جان خود را فدا ساخت.
سخنان برگزیده
* امام رضاعلیه السلام: زیارَةُ قَبرِ أبی مِثلُ زِیارَةِ قَبِر الحُسَینِ؛
زیارت قبر پدرم، موسى بن جعفرعلیه السلام، مانند زیارت قبر حسینعلیه السلام است.
* روایت شده است: أنّهُ (الكاظِم َعلیه السلام) كانَ یَبِكی مِن خَشیَةِ اللَّهِ حَتّى تَخضَلَّ لِحیَتُهُ بِالدُّمُوعِ؛
امام كاظم همواره از بیم خدا مىگریست، چندان كه محاسنش از اشك تر مىشد.
* امام كاظم علیه السلام: ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَكثُ الصَّفَقَةِ و تَركُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛
سه چیز تباهى مىآورد: پیمان شكنى، رها كردن سنّت و جدا شدن از جماعت.
* امام كاظم علیه السلام: عَونُكَ لِلضَّعیفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛
كمك كردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.
* امام كاظم علیه السلام: لَو كانَ فِیكُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛
اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در میان شما بود، قائم ما قیام مى كرد.
* امام كاظم علیه السلام: لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی كُلِّ یَومٍ؛
كسى كه هر روز خود را ارزیابى نكند، از ما نیست.
* امام كاظم علیه السلام: ما مِن شَىءٍ تَراهُ عَیناكَ إلّا و فیهِ مَوعِظَةٌ؛
در هر چیزى كه چشمانت مىبیند، موعظهاى است.
* امام كاظم علیه السلام: مَن كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ یَومِ القِیامَة؛
هر كس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او باز مىدارد.
* امام كاظم علیه السلام: إذا كانَ ثَلاثَةٌ فی بَیتٍ فَلا یَتَناجى إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِكَ مِمّایَغُمُّهُ؛
هر گاه سه نفر در خانه اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نكنند؛ زیرا نجوا كردن، نفر سوم را ناراحت مى كند.
* امام كاظم علیه السلام: إیّاكَ أن تَمنَعَ فی طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَیهِ فی مَعصِیَةِ اللَّهِ؛
مبادا از خرج كردن در راه طاعت خدا خوددارى كنى، و آنگاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج كنى.
* امام كاظم علیه السلام: لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَینَكَ و بَینَ أخیكَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَیاءِ؛
مبادا حریم میان خود و برادرت را (یكسره) از میان ببرى؛ چیزى از آن باقى بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم و حیا اس ت.
* امام كاظم علیه السلام: أبلِغ خَیراً و قُل خَیراً ولا تَكُن أمُّعَةً؛
خیر برسان و سخن نیك بگو و سست رأى و فرمانبرِ هر كس مباش.
* امام كاظم علیه السلام: المُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛
مصیبت براى شكیبا یكى است و براى ناشكیبا دوتا.
* امام كاظم علیه السلام: الصَّبرُ عَلَى العافِیَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛
شكیبایى در عافیت بزرگتر است از شكیبایى در بلا.
منبع:aftabnews.