بسم الله الرحمن الرحیم
ادرس در بلاگفا http://3202600.blogfa.com/
پاسخ :میزان صرفا ترازوی مادی نیست، بلکه به هر گونه وسیله سنجش اطلاق مى شود، چنان که در حدیثى مى خوانیم: «امیرمؤمنان و امامان از دودمانش ترازوهاى سنجشند». هم چنین امام صادق(ع) می فرمایند: «ترازوى سنجش همان عدل است». در حقیقت وجود اولیاء اللّه یا قوانین عدل الهى، مقیاس هائى هستند که انسان ها و اعمالشان را بر آنها عرضه مى کنند، وزن شان به همان اندازه است که با آنها شباهت و مطابقت دارند
دانش حضرت سکینه
حضرت سکینه علیهاالسلام
علاقه زیادی به شعر داشت و افزون بر این که خود شعر میسرود، منزلش نیز
محفلی برای نقد و بررسی اشعار شاعران بزرگ و معروف عرب به شمار میآمد.
هرگاه اختلاف نظری بین شاعران پدیدار میگشت، نزد آن حضرت میرفتند و داوری
او را ملاک قبولی یا رد اشعار خود میدانستند. آن حضرت در پشت پرده قرار
میگرفت و توسط کنیزی که او نیز در ادبیات مهارت داشت، اشعار را دریافت
میکرد. بعد حضرت با توجه به شعر شاعران، جوایزی برای شعر آنها در نظر
میگرفت.
محققان، اندیشمندان و راویان حدیث،
برای برطرف ساختن شبههها و پرسشهای علمی و فقهی خود، به منزل حضرت سکینه
علیهاالسلام مراجعه میکردند. هم چنین آن حضرت، منزل خود را، محفل زنان و
دختران عرب قرار داده بود و تبلیغ دین خدا را از راه این محفل ادبی انجام
میداد.
وفات حضرت سکینه
حضرت سکینه علیهاالسلام
پس از حدود هفتاد سال عمر سراسر پرافتخار و عظمت، سرانجام در ظهر روز
پنجشنبه، پنجم ربیع الاول سال ۱۱۷ ق، در مدینه جان به جانان سپرد. پس از
رحلت آن حضرت، خالد بن عبدالملک، حاکم مدینه، با عده زیادی از مردم در محل
حضور یافت و ابتدا براساس رسم آن زمان، بر پیکر پاک آن حضرت نماز خواند و
سپس مردم دسته دسته بر او نماز خواندند.
محل دفن
بعضی بر این باورند که حرم حضرت سکینه (س) در کشور سوریه شهر شام(دمشق)
است، مرحوم علامه سید محسن امین عالم بزرگ شیعه، بر این باور بودند که حرم
سکینه ای که در دمشق است، هیچ ارتباطی به حضرت سکینه(س) دختر امام حسین(ع)
ندارد و تنها تشابه اسمی میان این دو، شبه ی دفن دختر امام حسین(ع) در شام
را به وجود آورده است. این حرم مربوط به سکینه دختر یکی از ملوک شام است،
زیرا بر صندوقی که بر قبر نهادهاند به خط کوفی مشجر عنوان سکینه لقب الملک
نوشته شده است. مرحوم حاج شیخ عباس قمی نیز نظر مرحوم سید محسن امینی را
تصدیق نموده است.
بنابر این آن گونه که مورخان نوشتهاند، حضرت سکینه(س) در مدینه مقیم بوده و در آنجا رحلت نموده است.
آغاز سال تحصیلی میتواند مقدمهای برای سوالات زیاد یک دانشجوی تازهوارد در یک دانشگاه باشد. عدهای به دنبال پاسخ به گرههای ذهنی پیرامون مسائل مرتبط با درس و تحصیل میروند، عدهای دیگر به آینده شغلی پس از تحصیل میاندیشند و عدهای دیگر این دوره را بهعنوان یک مدل کوچکشده زندگی میدانند و بهدنبال پاسخ به سوالات خود میروند، اما در این میان یکی فراگیرترین گرههای ذهنی هر دانشجو و بهخصوص کسانی که در خارج از محل زندگی خود تحصیل میکنند، ابهامات موضوعات شرعی از نماز و روزه گرفته تا چگونگی ارتباط با غیرهمجنس در محیط علمی دانشگاه است. حجتالاسلام فلاحزاده، کارشناس مسائل فقهی به پرتکرارترین این سوالات، مطابق با فتاوای آیتالله خامنهای پاسخ داده است:
نماز دانشجویان و طلاب درسفر
حکم نماز دانشجویان و طلاب در سفر چیست؟
طلاب و دانشجویان مسافتی که باید بپیمایند تا مسافر محسوب شوند، با دیگران فرقی ندارد. مسافت هشت فرسخ، ۴۵ کیلومتر است. حالا هشت فرسخ امتدادی است یا چهار فرسخ رفت چهار فرسخ برگشت مجموعا ۴۵ کیلومتر میشود. اگر کسی چنین مسافتی یا بیشتر از این را میخواهد بپیماید، مسافر به حساب میآید. حالا باید یک شرایط دیگری هم داشته باشد: مثل اینکه قصد سفر داشته باشد، از قصد خودش برنگردد، از حد ترخص (به جایی برسد که اذان شهر را نشنود و دیوار شهر را نبیند) بگذرد، اما اینکه چه مدتی در هفته در سفر باشد تا کثیرالسفر محسوب شود، کثیرالسفر به نظر حضرت آقا این است: کسی که در سال تقریبا دو سه ماهی کارش این است که مسافرت زیاد میرود که بین سفرها معمولا کمتر از 10 روز فاصله میشود. مثلا هفتهای یک بار میرود یا اول هفته میرود آخر هفته برمیگردد؛ یا هر روز به سفر میرود، این فرد کثیرالسفر میشود.
اما کسی که برای تحصیل به سفر میرود، مثل طلاب حوزه و دانشجویان و امثال اینها که دانشگاهش در شهر دیگری است، هر روز میرود و برمیگردد یا اول هر هفته میرود آخر هفته برمیگردد، این برای تحصیل کثیرالسفر است که در این فرض، به نظر حضرت آقا باید احتیاط کند و نمازهای چهار رکعتی را هم چهار رکعت بخواند هم شکسته (دو رکعت) و درخصوص این مساله میتواند به فتوای مجتهد دیگری که مساوی یا در رتبه بعدی مرجع خودش باشد، مراجعه کند که آن مجتهد اگر گفت نمازش تمام است، تمام بخواند و اگر گفت شکسته که شکسته بخواند.
اگر کسی قصد کرد 10 روز در جایی بماند، تا زمانی که در آنجا نماز چهار رکعتی نخوانده است از قصدش برگشت، باید هر مدتی که میماند - دو یا سه روز - نمازش را شکسته بخواند. اما اگر تصمیم داشت 10 روز بماند و حداقل یک نماز چهار رکعتی ادا با همان قصدش خواند و بعد قصدش عوض شد، هر مدت دیگری بماند نمازش کامل است؛ چه یک روز بماند چه دو روز، باید نماز را کامل بخواند. چون با خواندن یک نماز چهار رکعتی ادا، قصد محقق شده است.
کپی جزوه وکتاب
حکم استفاده از کتابهای PDF ایرانی و خارجی که در اینترنت موجود است، چیست؟
خلاف مرتکب شدن به بهانه اینکه هزینه زیاد است، پولش را نداریم، وقتش را نداریم، حجم کتاب بالاست، جایی پیدا نمیشود، اینها مجوز برای ارتکاب خلاف نمیشود. اما در مورد حق تالیف، نظر حضرت آقا این است که حقوق معنوی دیگران از جمله حقالتالیف که شخصیت حقیقی مثل فرد یا افراد خاصی، یا شخصیت حقوقی مثل سازمانی یا موسسهای کتاب یا نرمافزاری را تهیه کردهاند و افرادی میخواهند استفاده کنند، حقوق آنها باید رعایت شود. بنابراین اگر کسی بهعنوان حقالتالیف دیگران را از استفاده بدون خریداری منع کرده باشد - که گاهی اوقات روی کتاب نوشته میشود حق چاپ برای مولف محفوظ است یا برای ناشر محفوظ است - و بدون اجازه یا بدون کسب رضایت یا بدون پرداخت حقی استفاده کند، بنابر احتیاط واجب استفاده از آن جایز نیست.
آیا کپی گرفتن از کتاب درسی یا جزوههای آموزشی آموزشگاهها بدون رضایت آنها مخالف با حق کپی است؟
اولا اگر منعی از طرف تولیدکننده اثر وجود نداشته باشد، استفاده از آن اثر و کپی کردنش اشکال ندارد، اما اگر منع شده است یا قفل برایش گذاشتهاند، اینجا طبق نظر حضرت آقا بنابر احتیاط واجب جایز نیست که بدون مراعات حق تولیدکنندگان یا بدون کسب رضایت آنها کتاب یا نرمافزار را کپی کنند یا مطالب موجود را در اینترنت و امثال اینها نشر دهند.
آیا میشود از کتابی که دیگر تجدیدچاپ نمیشود، کپی گرفت؟
نسبت به کپی گرفتن و استفاده از کتاب و همچنین برنامههای نرمافزاری، نظر حضرت آقا این است که بنابر احتیاط واجب باید از صاحب اثر اجازه گرفت. اگر کتابی نایاب شده است و در بازار هم گشتید پیدا نکردید، ولی در کتاب نوشته شده است که حق چاپ و نشر برای مولف محفوظ است، دیگر به بهانه اینکه این نسخه پیدا نمیشود نمیتوانیم بدون مجوز آن را تکثیر کنیم، ولو یک نسخه.
اصل درس خواندن و آموزش
آیا درس خواندن در عصر حاضر برای ما واجب عینی است؟
شاید همه این حدیث شریف را از پیامبر خدا (ص) شنیده باشید که فرمودند طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه؛ طلب علم، درس خواندن و آگاهی پیدا کردن بر هر زن و مرد مسلمان واجب است، اما این وجوب، وجوب کفایی است، واجب عینی نیست، یعنی دانشهایی که برای رفع نیاز جامعه اسلامی لازم است، به تعداد و مقداری که این نیاز مرتفع بشود، باید افرادی که دارای شرایط هستند، بروند یاد بگیرند، اما واجب عینی نیست. مگر در موارد استثنایی که ممکن است دانشی بر یکسری افراد خاصی واجب شود، اما بهطور کلی درس خواندن واجب کفایی است.
از امام راحل نقل شده است که فرمودند اگر درس نخوانید حرام است در مدرسه بمانید. چه مقدار باید درس بخوانیم تا جایز باشد که در مدرسه بمانیم؟
خب، سوال خوبی است. در یک مورد مشابه این سوال نیز، حضرت آقا فرمودند موجب ضمان است؛ یعنی به این معنا که فردی در مدرسه باشد، در دانشگاه باشد و از بیتالمال استفاده کند ولی درس نخواند، هم حرمت تکلیفی دارد به این معنا که دارد از بیتالمال استفاده میکند و درس نمیخواند؛ هم حرمت وضعی دارد، تکلیف وضعی دارد به این معنا که ضامن است و باید آن مقداری را که ضایع کرده، جبران کند. اما چه مقدار درس بخوانید؟ به مقدار متعارف، یعنی فرق نمیکند در دانشگاه باشد، در دبیرستان باشد یا در مدرسه علوم دینی باشد، باید به مقدار متعارف درس بخواند، نه بر خودش سخت بگیرد نه کوتاهی و مسامحه کند. حال ممکن است مدرسه خاصی یک مقرراتی داشته باشد که هرکس اینجا تحصیل میکند، در شبانهروز باید ساعت خاصی را درس بخواند، این شرایط را باید مراعات کند.
آیا برای رفتن به دانشگاه یا حوزه علمیه رضایت پدر و مادر لازم است؟ یعنی برای رفتن به دانشگاه یا حوزه علمیه رضایت پدر و مادر شرط است؟
شرط نیست. به این معنا که اگر کسی رضایت آنها را جلب نکرد و رفت، مرتکب گناه نشده است. اما اگر موجب اذیت و آزار آنها شود و ناراحت میشوند به هر حال در این صورت باید رضایت آنها را جلب کند و اسباب ناراحتی آنها را فراهم نکند.
قوانین و مقررات آموزشی
آیا موظف به حضور در سر کلاس هستیم، در صورتی که اطمینان به عدم تشکیل کلاس داریم؟
افرادی که بدون عذر و سبب و بیجهت غایب میشوند و موجب میشوند کلاس تشکیل نشود، خلاف کردهاند و اگر حقی از افراد دیگر ضایع بشود - مثلا استاد آمده سر کلاس و اکثر شاگردان نیستند و بعضی شاگردان آمدهاند، چون عده کثیری نیامدهاند کلاس تشکیل نشده و وقت اینها ضایع شده است و از درسشان افتادهاند؛ این هم یک جور حقالناس است و باید رضایت آنها را جلب کند. اما این افراد وقتی که میدانند عدهای نمیآیند و کلاس تشکیل نمیشود، آیا مجاز هستند نیایند یا نه؟ جواب از سوال اول مشخص شد: شما وقتی مقررات را پذیرفتهاید، باید سر کلاس حاضر شوید. اگر عدهای تخلف کردند، آیا تخلف آنان سبب میشود ما هم تخلف کنیم یا نه؟ که جواب مشخص است؛ مگر اینکه اجازه بگیرید. یک وقت است که شما میدانید کلاس تشکیل نمیشود، ولی قانون و مقررات میگوید حاضر شوید. مثل اینکه به یک فرد میگویند در اداره حاضر باشید یا فرد نظامی را آمادهباش میگذارند کاری هم نیست، میگویند در پادگان یا در محل خدمت حضور پیدا کن، این حضورش خیلی مهم است و لذا آن افراد هم مجاز نیستند انجام ندهند، مگر اینکه اجازه بگیرند. پس زمانی که احتمال قوی میدهند یا یقین دارند که کلاس تشکیل نمیشود اجازه بگیرند و شرکت نکنند اشکال ندارد، اما اگر اجازه نگیرند، اینها هم مثل همانها هستند.
اگر استاد بدون مرخصی درس را تعطیل کند، چه حکمی دارد؟
اگر واقعا بدون مرخصی باشد، به این معنا که عذری برای اینکه در کلاس حاضر نشود ندارد یا بدون عذر وسط درس، درس را تعطیل میکند، ایشان ضامن است؛ یعنی حقالناس است، زیرا شاگردانی که حضور پیدا کردند این حق را دارند که از این فرصت استفاده کنند؛ اگر فرد در قبال این زمانی که ایشان درس را بدون عذر و مجوز ترک کرده، حقوقی هم دریافت کند، آن حقوق را ضامن است؛ یعنی اولا نمیتواند دریافت کند، ثانیا اگر دریافت کرده باشد، ضامن است و باید برگرداند.
تقلب در امتحان
آیا دادن پول در قبال گرفتن نمره جایز است؟
نه جایز نیست؛ یعنی اگر کسی نمره بیجهت به دانشآموز بدهد و در قبالش پول بگیرد، این کار خلاف و حرام است و پولی هم که میگیرد، حق استفاده ندارد؛ زیرا حرام است و دانشآموزان و دانشجویان باید از این کار پرهیز کنند.
دانشآموزان سر کلاس تقلب میکنند، ولی من کار آنها را به معلمان گزارش نمیدهم. آیا من گناهی مرتکب میشوم؟
در کار خلاف - حال کار حرام باشد یا حتی مکروه باشد - نهی از منکر لازم است. اگر خدای ناکرده حرام باشد، نهی از منکر و جلوگیری از این حرام واجب است. اگر کار مکروه باشد، نهی از آن مستحب است. یک وقت است شما میتوانید بدون اینکه گزارش کنید، مانع آن کار خلاف شوید، خب باید جلوی تقلب را بگیرید، اگر این نشد گزارش دهید به مسئول که او جلوی تقلب و کار خلاف را بگیرد. گاهی شاید افراد بگویند: «ما چهکار به کار دیگران داریم، بگذار نمرهاش را بگیرد و قبول شود، حالا چرا ما دل طرف را بشکنیم»؛ نه! توجه کنید اگر کسی خلاف مرتکب میشود، بحث دلشکستن مطرح نیست. باید از طریقی پیش رفت که موثر باشد و طرف را از این کار منع کرد که مرتکب تقلب نشود، مرتکب خلاف نشود، مرتکب گناه نشود.
آیا اگر استاد به همه دانشجویان نمره ارفاق کند، اشکال دارد؟
در بحث ارفاق نمره، یک زمانی است که محصل یک ویژگی خاصی دارد، مثلا به خاطر اخلاق یا به خاطر خط خوب یا به خاطر نظم در نوشتن و امثال اینها، گاهی یک حق عمومی به استاد دادهاند که اگر درصدی نمره کم بود، شما میتوانید نمره اضافه کنید، مشکل ندارد. اما اینکه افراد تنبل بار بیایند یا نمره نیاورند و استاد نمره بدهد، این اصلا ظلم به آنهاست؛ یعنی آنها در آینده رشدی نخواهند داشت. گاهی وقتها شخصی دو سال در یک مقطع تحصیلی بماند و درس بخواند بهتر از این است که تقلب کند یا نمره بیجهت به او بدهند و به کلاس بالاتر برود و بعدا به جایی نرسد؛ یعنی اگر پایه و اساس محکم شود و درس بخواند، بهتر از آن است که بیجهت رشد کند و بالا برود و بعد هم یک باد مهرگانی به او بوزد و از بین برود. بنابراین استاد اگر حق قانونی داشته یا به جهاتی بتواند نمره ارفاق کند، اشکالی ندارد، در غیر این صورت جایز نیست.
حد ارتباط با نامحرم در محیطهای آموزشی
آیا استفاده از عطر و ادوکلن در کلاسی که دخترخانمها حضور دارند، اشکال دارد؟
اگر استفاده از عطر و ادوکلن در جایی که نامحرم وجود دارد باعث جلب توجه نامحرم شود، یعنی نامحرم استشمام میکند و توجهش جلب میشود که این بوی عطر چه کسی است که استفاده کرده، جایز نیست. اما اگر باعث جلب توجه نباشد و مفسدهای هم نداشته باشد، اصلش خب افراد خوشبو باشند بهتر است.
نگاه کردن به چهره دختران دانشجو که همکلاسی ما هستند و آنها حجاب را بهطور کامل رعایت نمیکنند، چه حکمی دارد؟
به فتوای رهبر انقلاب نگاه به چهره زن نامحرم اگر آرایش داشته باشد، جایز نیست. اگر آرایش نداشته باشد، بدون قصد لذت (یعنی از روی شهوت و لذت نگاه نکند) نگاه کردن به قرص صورت به مقداری که در وضو شسته شود و دستها تا مچ اشکالی ندارد. اما اگر حجابش را درست مراعات نمیکند، چه به تذکر گوش بدهد چه به تذکر گوش ندهد فرقی نمیکند، اگر مثلا موها و گردنش پیدا است، نگاه کردن جایز نیست. حالا یک موقع هست نگاه میافتد، باید دیگر ادامه ندهد. نگاه اول هم معنایش همین است مثلا دارد میرود نگاهش میافتد به خانمی که موهایش پیداست، گردنش پیداست و ادامه هم نمیدهد، این اشکال ندارد؛ اما اگر عمدا و با توجه نگاه کند و نگاه را ادامه دهد، این حرام است.
وظیفه دانشجویان در برابر بدحجابی و گاهی روابط نامناسب دختران و پسران چیست؟
جوابش نهی از منکر است. بدحجابی منکر است، ارتباط نامناسب دختران و پسران که نامحرم هستند منکر است، وظیفه ما نهی از منکر است. وظیفه عمومی هم به نظر حضرت آقا تذکر لسانی است، یعنی اقدامات دیگری نظیر اینکه کسی را بخواهند کتک بزنند جایز نیست؛ ارتکاب حرام هم مثل فحش و ناسزا گفتن و لفظ بد به کار بردن برای نهی از منکر، آن هم جایز نیست، به هر حال تذکر لسانی در صورتی که شرایط وجود داشته باشد، وظیفه است.
یکی از لوتیهای درشتهیکل قبل از انقلاب بود، جوان شلوغکنی که هنوز مسیر زندگیاش را پیدا نکرده بود، میخواست بادیگارد یکی از خانمهای خواننده شود و ماهی ۳۰ تومان دستمزد بگیرد، اما چند قدمی که در مراسم تشییع شیخ زاهد برداشت، او را رستگار کرد.ماجرای جالب عاقبت بخیری با یک تشییع جنازه
به گزارش جهان نيوز، حسین کبیر قبل از اینکه به کسوت طلبگی و روحانیت بیاید، پهلوانی بود که با همان الفاظ معروف آن زمان صحبت میکرد. خودش میگفت که همپیاله طیب و پهلوانهای قدیم تهران بوده است. جوانهای آن دوران که درشتاندام و اهل ورزشهای زورخانهای بودند، یک منش بهاصطلاح «داشمشتی» داشتند، طیفی که بهزبان عوام به آنها لات میگفتند و در اینها بسیار آدمهایی پیدا میشدند که براساس آن شرافت ذاتیشان و حرمتهایی که در مرامهایشان بود، اصول دین را رعایت میکردند.«حسین تهرانی سعید» بعدها که در درس آیتالله مجتهدی تهرانی(ره) شرکت کرد، شیخ حسین خوانده شد و بهدلیل هیکل تنومندش، لقب «حسین کبیر» را از آن عالم وارسته گرفت، به این ترتیب بود که آن جوان گمشده، توبه کرد و به «شیخ حسین کبیر» مشهور شد و سالها بهعنوان مداح و ذاکر حضرت سیدالشهدا علیه السلام خدمت کرد. چند قدم که در مراسم تشییع پیکر مطهر شیخ زاهد، از عارفان و عالمان بزرگ، برداشت مسیر زندگیاش تغییر کرد، طوریکه خودش میگفت: «من از جنازه شیخ زاهد زنده شدم».* ادب نسبت به اصول اعتقادی و دینی، عامل نجات بسیاری از افراد بوده، بهعنوان مثال گفته شده که حربن یزید ریاحی بر اثر ادبی که داشت، آزاده و سعادتمند شد. عامل نجات شیخ حسین کبیر چه بود؟ درواقع میخواهیم بدانیم ادب این شخص نسبت به اهلبیت علیهم السلام تا چهاندازه در رستگاریاش تأثیرگذار بود؟بله. اصول و اعتقادات الهی در تعیین سرنوشت ما بسیار مهم است و گفته شده و بسیار تجربه کرده و دیدهایم کسی که این حرمتها را نگه دارد، خداوند نجاتش میدهد و به عرش میبرد. این افراد حتی گوی سبقت را از خیلیها که ظاهر دینی را ممکن است رعایت کنند، بردهاند.نمونهاش طیب که معرف همه است و میدانیم طیب یک مرد چاقوکش بود و خیلی کارهای آزاردهنده مرتکب میشد. اما همین فرد هم عاقبت به خیر شد و در یک لحظه نجات پیدا کرد.رمز نجات طیب هم صداقتش بود. او دروغ نگفت چون یکی از خط قرمزهای طیب دروغ بوده، وقتی به او گفتند که "بگو من از روحالله خمینی پول گرفتم که بیایم قیام کنم"، گفت «من اصلاً او را ندیدهام که بخواهم از او پول بگیرم، چرا باید دروغ بگویم؟»، حتی به او پیشنهاد کردند که "مثلاً اگر این دروغ را بگویی امکانات و رفاه زیادی برای تو فراهم میکنیم". اما طیب گفت «اگر این کار را بکنم جواب مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها را چه بدهم؟».این حفظ اخلاق موارد سادهای نیستند. وقتی پای مرگ و زندگی است مشخص میشود کسی اهل دین و اخلاق است یا نه. اینکه عدهای زیر کولر نشسته، آب شیرین و نوشابه و کباب بخورند و بگویند یا امام حسین، باید وقت مشکلات حسینی باشند. آیا وقتی پای مرگ و زندگی افتاد حاضریم همه اینها را با یک دروغ عوض کنیم یا نه؟ آنها حاضر نشدند که یکشبه ره صدساله را رفتند.ادب در محضر امام حسین علیه السلام نجاتش داد*این منش و اخلاق آزادانه را در رفتار حربن یزید ریاحی در کربلا مشاهده میکنیم. شیخ حسین کبیر چقدر از این شخصیت درس گرفته بود؟شیخ حسین کبیر هم از عبرتهای زمان ماست که بر اثر ادب در محضر امام حسین علیه السلام نجات پیدا کرد و مسیر زندگیاش به سعادت و خیر ختم شد، چنانکه حربن یزید ریاحی بهترین شمشیرزن عرب و فرمانده لشکر بود. وقتی امام حسین علیه السلام بهازای بستن راه و مانع شدن رسیدن آب به خانواده عاشوراییان، آن خطاب را به او کرد که «مادرت به عزایت بنشیند» حُر با ادب رفتار کرد و حرمت امام را نگه داشت. به هر حال پهلوانها به مادرشان خیلی حساس هستند، اما حر تأملی کرد و ادب کرده، گفت: «تمام عرب میدانند اگر کسی غیر از شما چنین حرفی به من زده بود، ساکت نمیماندم اما چه کنم که شما مادرتان حضرت زهراست و مادر من کنیز مادر شماست». همین مرد از سپاه یزید به امام حسین علیه السلام پیوست و کسی شد که امام حسین علیه السلام بالای سرش آمد. شیخ حسین کبیر هم اینگونه مردی بود که اعتقادات را به هیچ قیمتی نفروخت.*نقطه عطف زندگی شیخ حسین کبیر کجا بوده که از آن فضا خارج شد و سعادتمند شد؟خودش تعریف میکرد که ماجرای ختم به خیر زندگیاش در خیابانی پایین میدان مولوی تهران اتفاق افتاد، خیابانی که به آن «صابونپزخانه» میگفتند. حسین کبیر قبلاً در جوانیاش در ابتدای این خیابان مینشست و بهاصطلاح بساط میکرد. او همراه شخص دیگری بود که اتفاقاً او هم ذاکر اهلبیت علیهم السلام شد و او هم عاقبت به خیر شد. شیخ حسین میگفت "ما دو نفر سر خیابان صابونپزخانه بساط میکردیم، سفیدآب و سرخاب و از این نوع وسایل میفروختیم که پول جمع کنیم تا پول آن را در شب خرج قمار و عیش و نوش کنیم".یک روز که در همان محل نشسته و مشغول جمع کردن پول برای قمار شبش بود، میبیند که جنازهای را تشییع میکنند. او هم شنیده بود که اگر کسی چند قدم جنازهای را تشییع کند ثواب خیلی زیادی دارد و خدا او را میآمرزد. حسین کبیر با اینکه مسیر اشتباهی در زندگیاش داشت، تا یاد این روایت میافتد، بلند میشود و پشت سر مردم جنازه را تشییع میکند.خودش تعریف میکرد که "وقتی فاتحه را خواندم دلم آشوب شد، دلشوره گرفتم. حالم بد شد و زیر و رو شدم". نقطه عطف حسین کبیر همین جا بود. میگفت "نمیدانستم جنازه چهکسی بود. بعد فهمیدم که جنازه شیخ زاهد، همان مجتهد و عالم عظیمالشأن است". میگفت "من از جنازه شیخ زاهد احیا شدم".میگفت من از برکات جنازه آقا شیخ زاهد هستم*مگر شیخ زاهد چهکسی بود که این اندازه شرکت در تشییع جنازهاش مؤثر و مفید بوده است؟شیخ حسین زاهد کسی بود که نقل شده امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف در خانهاش آمد و رفت داشته است، یعنی نه اینکه بروند خدمت حضرت، بلکه حضرت تشریف میآوردند و به او سر میزدند، درواقع این فرد طوری زندگی میکرد که طبق دستورات و رضای امام زمان علیه السلام باشد. بزرگان ما این کارها را کردند تا خدمت حضرت برسند ولی خدمت حضرت رسیدن در نظر بزرگان ما برای کمک به اسلام و دین بوده. یک بزرگی میرفت 40 شب چله میگرفت و دعا میکرد تا حضرت را ببیند که خدمتی انجام دهد و معضلی را حل کند.شیخ زاهد مسئله میگفت و روضه هم میخواند، حتی آخر عمر که نمیتوانست برود به مجلس روضه حضرت سیدالشهدا علیه السلام، کسی او را بر دوش میبرد تا بتواند به روضه برود. میگفتند "چرا با این سن و سال چند جا روضه میروید؟"، میگفت "هر جا یک خبری است و هر روضهای چیز جدیدی است". خودش مجتهد بود و مسئله میگفت. اگر میان بازاریان بروید، میبینید آدمهایی تربیت کرده که آنقدر نورانیت دارند که میتوان آن را احساس کرد، به این ترتیب بود که حسین کبیر میگفت "من از برکات جنازه آقا شیخ زاهد هستم".* بعد از آن مراسم چه اتفاقی افتاد؟ سبک زندگی حسین کبیر چگونه شد که به شیخ حسین کبیر معروف شد؟طی همان تشییع جنازه بود که ایشان متحول میشود و تصمیم میگیرد مسیر زندگیاش را تغییر بدهد.در فضای دوران طاغوت، مکانهایی بود که خوانندهها آنجا میرفتند و آواز میخواندند، چون افرادی که در آن محلها حاضر میشدند اهل مشروبخواری بودند و از عقل خارج میشدند، برای خوانندهها بادیگارد میگرفتند. معمولاً هم مردان جوان با هیکل درشت را استخدام میکردند تا اگر کسی از عقل خارج شد و میخواست جسارتی بکند یا کاری بکند، این بادیگارد بتواند از پس او بربیاید.خودش میگفت "آن زمان به من 30 تومان میدادند که بروم بادیگارد یکی از خوانندهها بشوم. اما من همان موقع قصد داشتم طلبه شوم و اگر این تصمیم را عملی میکردم ماهی 3 تومان بهعنوان شهریه طلبگی دریافت میکردم". میگفت "ما رفتیم فکر کردیم که؛ برویم 30 تومان را بگیریم یا آن سه تومان را؟!" میخواست برود طلبه بشود و از آن طرف هم دنیا به او روی آورده بود، میگفت "با همسرم مشورت کردم و او گفت که سه تومان حلالتر است." این شد که حسین کبیر دل میکند و طلبه میشود و توبه میکند.*چطور چنین فردی توبه میکند، به هر حال توبه کردن برای کسی که سالها مسیر خلاف را رفته و حقالناسی را ضایع کرده، کار سختی باید باشد؟همین طور است. توبه کردن این آدم با حال و روزش خیلی شنیدنی و مفصل است. از گفتههای خودش و دیگران اگر بگویم، خیلی زیاد میشود، اما اجمالش این است که حسین کبیر شروع میکند به جبران حقالناس و حقالله؛ به تکتک جاهایی که میتوانست از آنها حلالیت بگیرد، سر میزد، مثلاً با دوستانش به محله فرحزاد میرفت، چون در دوران قبل از توبه کردنش، یا از درختان میوه آنجا استفاده میکرد یا در صف نانوایی شلوغ میکرد و تعداد زیادی نان برمیداشتند و میرفتند. اما بعد از توبه کردن، از تک تک آنها حلالیت میطلبد.* ظاهرش هم تغییر کرده بود؟بله. خودش میگفت "بعد از توبه کردن، تیپمان هم عوض شده بود. ریش بلند کرده بودیم و پیراهن بلندی میپوشیدیم." با آن هیکل عظیم، خودش میگفت "بزرگتر هم بهنظر میآمدم". یک بار عکاس امام خمینی(ره) از او هم عکس گرفته بود که در آن یقه پیراهنش باز بود. ما تا آن موقع آخوندی که یقهاش را باز بگذارد ندیده بودیم. شیخ حسین همین ظاهر را تا آخر عمرش داشت، اصلاً هم اهل بازیگری نبود.مهمترین خصلت در این فرد، صداقتش بود، اصلاً اهل بازیگری، ریا و خودنمایی نبود. تا آخر عمر لفظش همان لفظ 50 سال پیش خودش بود، اصلاً اهل آخوندی صحبت کردن نبود، نهفقط با آدمهای معمولی، بلکه حتی با آیتالله جوادی هم اینگونه صحبت میکرد و همه هم به او ارادت داشتند، با علما هم همینگونه صحبت میکرد، همانی را نشان میداد که بود. همه هم همین سادگیاش را دوست داشتند.میگفت "ما با همین تیپ رفتیم حلالیتطلبی پیش حمامی، پیش بقال، نانوا و باغدار و..."، همه را راضی میکند. یکی از دوستان قدیمیاش بهنام اصغر تهرانی بود. شیخ حسین هر بار تهران میآمده خانه او میرفت. با اینکه خیلیها با او دوست بودند مثل حجتالاسلام ناطق نوری و آیتالله مهدوی کنی(ره). همه او را میشناختند و دوستش داشتند. شاید همه آرزو داشتند حسین کبیر به خانه آنها برود، اما او به خانه اصغر تهرانی میرفت.*مگر اصغر تهرانی چهکسی بود؟اصغر تهرانی هم انسان عاشق و وارستهای بود و از همرزمان شهید اندرزگو بود. آنها زمان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در لبنان کارهای چریکی انجام میدادند، البته از تاجرزادهها هم بود و وضع مالیشان خوب بود.شیخ حسین کبیر میگفت "من اصغر را میبردم، حلالیت که میطلبیدم میگفتم چقدر بدهیم و اصغر تهرانی پول آنها را پرداخت میکرد". آنها دو رفیق همتیپ بودند.* شیخ حسین بعد از توبهکردن طلبه شد؟بله. بعد از توبه در تهران خدمت آیتالله مجتهدی(ره) رفت و طلبه شد. بعد از چند سال برای ادامه طلبگی به قم رفت و تا آخر عمر هم طلبه ماند، یعنی درس روزانهاش را میخواند و مطالعهاش را میکرد، هیچ عوض نشد. امام خمینی(ره) خیلی او را دوست داشت و با امام حشر و نشر داشت.مقام معظم رهبری و دیگر بزرگانی مثل آیتالله مهدویکنی(ره) و آیتالله جوادی آملی و همه آنهایی که در قم بودند و مسئولیتی داشتند، خیلی خوب ایشان را میشناسند و با فعالیتهای قبل انقلاب او آشنایی دارند. یک روحانی تمامقامت وفادار به انقلاب بود، انسانی بوده که معتقد به امام بود.*آنطور که میدانیم پسرش هم شهید شد؟بله. پدر شهید هم شد، با اینکه فقط یک پسر داشت. شهید غلامرضا تهرانی سعید برای شیخ حسین حکم عصای دست را داشت، چهار دختر هم داشت و خیلی برایش عزیز بودند، اما در مرام پهلوانی پسر جایگاه ویژهای داشت و همین یک پسر هم به جبهه میرود و در سالهای اولیه جنگ شهید میشود.خودش تعریف میکرد که "خواب بودم. یک زمانی متوجه شدم قلبم تکان میخورد. انگار یک قطره خون از قلبم جدا شده و به زمین افتاد. دردی احساس کردم و نشستم و تا بلند شدم ایستادم، دیدم همسرم از خواب پرید. از او پرسیدم: تو را چه شده؟» و او هم همین سؤال را پرسید. گفتم «تو هم قلبت؟ من هم قلبم...»، بعدها فهمیدند درست همان ساعتی بود که غلامرضا گلوله خورد و به شهادت رسید.اثر داغ جوان دیدن بر روضههای شیخ حسینشیخ حسین کبیر که داغ جوانش را دیده بود، تأثیری در روضهخواندنش گذاشته بود که بهخصوص در روضه حضرت علیاکبر علیه السلام میتوانستیم درکش کنیم. وقتی که روضه میخواند سوزش کلامش بیشتر شده بود. به امام حسین علیه السلام خطاب میکرد: «ما که نبودیم کنار بدن پسرمان ببینیم چطور جان داد، اینگونه حالمان منقلب شد. با چند صد کیلومتر فاصله، پسرمان آن طرف ایران زمین خورد و ما اینجا به این شکل درآمدیم. شما چه کردید که کنار بدن پسرتان بودید؟»، اینطور وارد روضه میشد و سوزش اثرگذار بود.روضهای میخواند که در و دیوار گریه میکرد، جانسوز و سوزناک میخواند، خیلی هم اهل بازی با صدا و الفاظ نبود، چند شعر ساده و قدیمی حفظ بود که آنها را میخواند، زیبا هم میخواند و صدای خوبی داشت.*این هم از صداقت شیخ حسین کبیر نشأت میگرفت.همینطور است، چون ایشان یکجور صحبت یا رفتار میکرد نه آنقدر که کسی را بخنداند یا بگریاند، گاهی وسط خنده یک کلمه میگفت همه گریه میکردند، آنگاه مجلس گریه میشد، همان وسط گریه یک کلمه میگفت همه به خنده میافتادند، مثلاً یک بار در حین منبر میان بزرگان گفت: «همه با هم دعای امن یجیب را بخوانیم.»، و همه خواندند و معمولاً آرام میخوانند. مرحوم کبیر گفت «این امن یجیب بهدرد عمهتان میخورد»، همگی خندیدند. بعد یک آن گفت: «آنطوری که زینب کبری کنار گودال گفت، بگویید»، همگی به گریه افتادند.واقعاً نمیخواست بخنداند اما نمیتوانست بهسبک طلبگی و علما بگوید که این امن یجیب گفتن بهدرد نمیخورد، مثلاً ما اگر بخواهیم بگوییم، میگوییم «این امن یجیب در شأن این مجلس نیست، بلندتر بفرمایید»، اما شیخ حسین آنطور میگفت، لذا منشئش خنده بود.* افراد زیادی در مسیر مداحی و ذاکری اهلبیت علیهم السلام وارد شده و خدمت کردهاند، چه شد که نام افرادی مثل شیخ حسین کبیر یا حاج اکبر ناظم ماندگار شد؟محور اینکه حسین کبیر ماندگار شد و نامش کبیر شده بود، از صداقت او در عرض ارادت به آستان مقدس اهلبیت علیهم السلام برمیخاست. او یک شاخصهای داشت که همه لذت میبردند و از مصاحبت با او احساس سبکی میکردند، که آن صداقت و صافی او بود. حاج اکبر ناظم هم همینگونه بود.تمام نقطه مشترک این بزرگانی که ما میبینیم و میشنویم در طول تاریخ، در مکتب امام حسین علیه السلام خلوص داشتند و اهل معامله نبودند، صادق در این راه قدم برمیداشتند و به آنها عنایت میشد. امام حسین علیه السلام سوزی به حسین کبیر داده بود که لب باز میکرد زمین و زمان گریه میکردند.
مواظب خودت باش
ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ..ﻣﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻮﺍﻇﺒﺖ ﮐﻦ !ﻣﻌﻨﯿﺶ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﯿﭽ ﮑﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﻮﺩﺕ نمیتونه ﺑﻬﺖ ﺻﺪﻣﻪ ﺑﺰﻧد ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﻋﺎﻣﻞ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﺎ ،ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ، ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻭ ﻧﺎﮐﺎﻣﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺧﻮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ . . .ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﯾﺪﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﯼ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ،ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﺮﺳﻨﺪﯼ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ، ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﭘﯿﻮﻧﺪﺑﺰﻧﯿﺪ :_ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﺤﻘﯿﻖ_ ﻫﻮﺱ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﻘﻞ_ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﺒﺮ_ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ_ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﯽ ﺗﻮﻗﻌﯽ_ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻤﻨﺎﻣﯽ_ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻗﻠﺒﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ « ﺧﺪﺍ » ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻥﻣﻮﺍﻇﺐ ﺧﻮﺩتون باشید
سلام.به نظرتان اگر در منزل و با تلویزیون دعا را بخوانیم ثوابش کمتر است؟دعا اگر با هدفی الاهی و به دور از ریا و خودنمایی انجام شود، حتی اگر به صورت گروهی و در معرض دید دیگران هم باشد، انسان را به کمالات معنوی می رساند، امّا آن چه از آموزه های اسلامی برداشت می شود، برتری پنهان نگه داشتن اعمال مستحبی است که بیشتر دعاها نیز از آن جمله به شمار می آیند. البته در برخی دعاهایی که مانند دعای باران با تمام جامعه در ارتباط است و نیز در مواردی که برای زنده نگه داشتن روح تعبد در محیط زندگی و آموزش مفاهیم والای دینی نیاز است، دعاهای گروهی نیز در سیره پیشوایان دینی مشاهده می شود. در ضمن، شخصی که تصمیم به دعا دارد، اگر شرایط فردی اش به گونه ای باشد که با شرکت در یک گروه، بتواند درک بهتری از معنای دعا داشته باشد، نباید به متن خوانی انفرادی و پنهانی دعا بسنده کند، بلکه شرکت در دعاهای جمعی می تواند کمکی به او در ارتباطات فردی با پروردگارش باشد از امام صادق(ع) روایت شده است: هیچ چهل نفری با هم جمع نشده و در ارتباط با موضوعی خاص، دست طلب به سوی خدا بر نمی دارند مگر آنکه پروردگار، دعایشان را به اجابت می رساند."حضرتشان در جای دیگری می فرمایند: هرگاه پدرم (امام باقر (ع)) با مشکلی مواجه می شد، زنان و کودکان را گرد آورده، به دعا می پرداخت و آنان آمین می گفتند