در روایات زیادى وارد شده است که :
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه معصوم علیهم السلام
هر شب پنج شنبه با جمعى از مردم به زیارت مردگان مى رفتند
و در قبرستان بقیع و وادى السلام براى اموات دعا و طلب آمرزش مى نمودند.
بر اساس آيات و روايات، ارتباط خاصى ميان قبر برزخى و قبر خاكى، يعنى بين روح انسان در برزخ و بدن مادى او در قبر خاكى وجود دارد. اين ارتباط، در اصل از ارتباط روح و بدن مادى كه در طول زندگى دنيوى با يكديگر يك نوع اتحاد داشته اند، سرچشمه می گيرد كه باقطع تعلق روح از بدن پس از مرگ به كلى از ميان نمىرود، بلكه يك نوع ارتباط در حدّ پايينترى ميان روح برزخى و بدن مادى و خاكى وجود دارد، البته نه در حد و اندازهاى كه در زندگى دنيوى و در دوران تعلق روح به بدن وجود داشت و نه با آن كيفيت و كميت، بلكه در ميزانى ضعيفتر و با كم و كيفى ديگر. از همين رو، قبر خاكى با قبر و عالم برزخى روح ارتباطى دارد كه نقاط ديگر اين ارتباط را ندارند، و به همين جهت است كه على رغم حضور روح در عالمى فوق ماده، زمان و مكان توجه خاصى به بدن مادى و نقطهاى كه بدن خاكى در آن است، دارد و بر اساس همين ارتباط ميان قبر خاكى و قبر برزخى است كه دستورات و احكام خاصى در باب قبر، تشييع جنازه، كفن، دفن، حرمت قبر، استحباب زيارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت بر سر قبور و نظاير آنها در شريعت اسلامى وجود دارد. اين ارتباط روح با قبر خاكى موجب مىشود كه بتوان از اين طريق بهتر با روح رابطه برقرار و به او توجه كرده و نيز توجه او را جلب كرد، بدين جهت در روايات تأكيد فراوانى بر زيارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت و تلاوت قرآن كريم بر سر قبرها شده است، هر چند اين آداب در هر جايى براى مردگان خوب است، ولى به دليل ارتباط قبر برزخى با قبر خاكى بر انجام اين آداب بر سر قبرها تأكيد بيشترى شده و از استحباب بيشترى برخوردار است. از طرفى ارواح نيز بر اساس اين ارتباط با بدن مادى و قبر خود از حضور مؤمنان مسرور و مبتهج مىشوند. امام صادق(ع) مى فرمايد: «قسم به خداى متعال، مردگان رفتن شما را مى دانند و با حضور شما مسرور مىشوند و با شما اُنس مىگيرند و بهره مند مى شوند».امّا مهمترين اثر دنيوى زيارت اهل قبور براى انسان، تذكر مرگ و يادآورى اين رخداد مهمّ است و اين خود، موجب باز داشتن انسان از بازىهاى دنيوى، مانع انجام كارهاى زشت و ناروا، باعث انجام اعمال و كردار نيك،4 سبب بى رغبتى و كم خشنودى از دنيا، و زمينه ساز عبرت آموزى است
زیارت اهل قبور در روز آخر سال رسمی ایرانی استابوریحان درباره پنجه می نویسد : « ... هر یک از ماه های فارسی سی روز است و از آن جا که
سال حقیقی سیصد و شصت و پنج روز است، پارسیان پنج روز دیگر سال را " پنجی " و " اندرگاه
"
گویند. سپس این نام تعریب شده و " اندرجاه " گفته شد و نیز این پنج روز
دیگر را روزهای مسترقه نامند، زیرا که در شمار هیچ یک از ماه ها حساب نمی
شود ....»
این
پنج روز را که همزمان با یکی از شش " گهنبار " است، جشن می گرفـتـند.
مراسم پنجه تا سال 1304، که تقویم رسمی شش ماه اول سال را سی و یک روز قرار
داد، برگزار می شد.
در روزهای پنجه،(اول پنجه به گویش میمه ای)ز
جمله رسم ها، تهیه کردن غذا، آیـینی مذهبی بوده، ابوریحان می نویسد: ... و
در این پنج روز خورش نهند، روانهای مردگان را و همی گویند که جان
مرده بیاید و آن غذا گیرد. غذا پختن و بر مزار مردگان بردن در قرن چهارم
رسم بوده است؛ از خوارزم تا فارس: خوارزمیان پنج روز آخر اسفند و پنج روز
دیگری که در پی آن است و ملحق به این ماه مانند اهالی فارس، در روزهای
فروردگان برای ارواح مردگان در گورستان غذا می گذارند.
یکی
از صورتهای برجا مانده این رسم، در شهر و روستا، به گورستان رفتن "
پنجشنبه آخر سال " است، به ویژه خانواده هایی که در طول سال عضوی را از دست
داده اند. رفتن به زیارتگاهها و " زیارت اهل قبور "، در پنجشنبه - و نیز،
روز پـیش از نوروز و بامداد نخستین روز سال - رسمی عام است. در این روز،
خانواده ها خوراک ( پلو خورش )، نان، حلوا و خرما بر مزار نزدیکان می
گذارند و بر مزار تازه گذشتگان شمع، یا چراغ روشن می کنند. در برخی از
شهرهای ایران، روز پیش از عید، خانواده های عزادار، از خویشان و نزدیکان با
غذا و حلوا پذیرایی می کنند و در سر مزار جمع می شوند. و نیز رسم است که
ایرانیان در موقع سال تحویل، به زیارت قبر امامان و امامزادگان میروند.
احترام
مردگان، گویای نوعی تعادل در زندگی است و پیام آن این است که شادی و غم در
کنار هم قرار دارند و در اوج شادی نباید از اندوه و جدایی و ترک دنیا و
متعلقات آن غافل بود. پس از تحویل سال هم، ایرانیان به پاس احترام به
مردگان و بازماندگان آنها، ابتدا به خانه کسی میروند که تازگی عزیزی را از
دست داده است.
بعضی
افراد در انتهای سال جاری یا اولین لحظات سال جدید به زیارت امامزاده ها
یا قبور میروند و سعی میکنند لحظه تحویل سال را در آن مکان مقدس سپری
کنند. عقیده خیلی ها بر این است که شروع سال در معیت یک امام یا امامزاده،
گره از کارها میگشاید و زمینه های کسب سعادت و مکنت را فراهم می آورد.
به
طور کلی تکریم مردگان، اهل قبور و زیارت قبور ائمه، وجه دینی و مذهبی هویت
را نشان میدهد و حاکی از این است که بین شادی و غم و نیز میان زندگی و مرگ
پیوندی برقرار است و شناخت این پیوند هنگامی دست میدهد که سال جدید با ذکر
نیکی و بسط عمل صالح، شروع شده و خاتمه پذیرد.
این عید از عیدهای باستانی ایرانیان است که قبل از اسلام رواج داشته است.
روایتی از امام صادق (ع) در فضلیت نوروز در کتب روایی آمده است و مشهور فقهاء متأخر به این روایت عمل نموده و فتوا به استحباب غسل در نوروز را دادند اما برخی دیگر در این روایت مناقشه کرده اند.
بنابراین؛ به طور صددرصد نمی توان به این عید رنگ دینی داد و از اعیاد دینی به حساب آورد، اما باید توجه داشت که نهی ای هم از سوی معصومان نسبت به این عید وارد نشده است. از این رو؛ این مسأله تحت مباحات، داخل می شود خصوصا که بزرگداشت چنین ایامی مصادف است با روزهایی که عظمت خالق طبیعت را به ما گوشزد می کند و علاوه مردم به کارهایی اقدام می کنند که شارع مقدس به آن کارها تشویق نموده است؛ مثل: نظافت و خانه تکانی، صله رحم، خوشحال کردن مؤمنان، از بین بردن دشمنی ها و کینه ها، آزادی زندانیان و ... . و این را نیز می دانیم که امیر المؤمنین (ع) فرموده است: هر روزی که در آن معصیت خدا نشود آن روز عید است. بله عادات غلطی همانند پریدن روی آتش و غیره وجود دارد که نه تنها دلیل شرعی بر صحت آن نداریم بلکه این کارها به خرافه نزدیک تر هستند تا به دین، و باید برای ریشه کن شدن آنان تلاش نمود.
عید نوروز از عیدهایی است که مردم فارسی زبان ایران و کشورهای همسایه، آن را پاس می دارند هم چنان که مردم کرد زبان کشورهای عراق، ترکیه و سوریه آن را بزرگ می شمارند.
این عید از عیدهای باستانی است که قبل از اسلام رواج داشته است.
ما در ضمن مراجعه به منابعی که در اختیار داریم روایتی که آن را تأیید کند یا فقیهی که متعرض آن شده باشد نیافتیم تا زمان شیخ طوسی (460 هـ) که در مصباح المتهجد روایت زیر را از معلی بن خنیس از امام صادق (ع) در روز نوروز آورده که غسل کن، پاکترین جامه خود را بپوش عطر بزن و آن روز روزه باش بعد از این که نوافل و ظهر و عصر را خواندی چهار رکعت نماز بجا بیاور که در رکعت اول یک مرتبه حمد و ده مرتبه "انا انزلناه" و در رکعت دوم یک مرتبه حمد و ده مرتبه "قل یا أیها الکافرون" و در رکعت سوم یک مرتبه حمد و ده مرتبه "قل هو الله أحد" و در رکعت چهارم یک مرتبه حمد و ده مرتبه "قل أعوذ بربّ النّاس" و "قل أعوذ بربّ الفلق" خوانده می شود بعد از اتمام نماز سر به سجده می گذاری و خدا را شکر می کنی و از خداوند می خواهید که گناه پنجاه سالتان را ببخشد.[1]
باز در کتاب مهذب از راوی مذکور نقل می کند که امام صادق (ع) فرمود: نوروز همان روزی است که پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) براى أمیر المؤمنین (علیه السّلام) در غدیر خم بیعت گرفت و اقرار به ولایت او کردند، و خوشا بر آن که بدان ثابت ماند، واى بر آن که آن را بشکند، و روزی است که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) على (علیه السّلام) را به وادى جنّ فرستاد تا از آنها پیمان بگیرد، و روزی است که بر اهل نهروان پیروز شد و ذو الثدیة را کشت، و روزی است که قائم ما خاندان با کارگزاران ظهور کند و خدایش او را بر دجّال پیروز گرداند و او را بر کناسه کوفه به دار زند، هیچ نوروزى نیاید جز آن که ما در آن توقع فرج داریم، زیرا آن از روزهاى ما است که فارس ها آن را نگهداشتند و شما آن را ضایع نمودید (بعد ادامه دادند) یک پیغمبر از بنى اسرائیل از پروردگارش خواست مردمى را که هزارها نفر بودند از ترس مرگ از خانهشان بیرون شده بودند و خدا آنها را میرانید زنده نماید و خدا به او وحى کرد که آب بر آنها بریزد، و در این روز بر آنها آب ریخت و زنده شدند، 30 هزار کس بودند، و آب پاشیدن در این روز سنت ثابتى شد و سببش را جز پایداران در علم ندانند، و آن اولین روز سال فارس ها است، معلى می گوید: (امام (ع))آن را به من دیکته کرد و من نوشتم.[2]
مشهور فقهاء متأخر به این روایت عمل نموده و فتوا به استحباب غسل در نوروز را دادند صاحب جواهر می گوید: غسل نوروز بین متأخرین مشهور است به خاطر روایت معلی بن خنیس از امام صادق (ع) که از مصباح نقل شد در این مسأله مخالفی نیافتیم.[3]
اما مرحوم خویی به جهت مرسل بودن روایت به آن عمل نکرده و گفته است: روایت معلی بن خنیس مرسله است که نمی شود به آن اعتماد نمود مگر بنا بر قول به تسامح در ادله سنن که ما قبول نداریم.[4]
بر این اساس می شود گفت به طور صددرصد نمی توان به این عید رنگ دینی داد و از اعیاد دینی به حساب آورد.
اما جای این پرسش هست که بر فرض بپذیریم که شارع مقدس این عید را عید دینی به حساب نیاورد آیا از این عید نهی فرمود و حرامش نمود به نحوی که بزرگداشتش جایز نباشد؟
در پاسخ می گوییم: روایتی را ابن شهر آشوب در مناقبش آورده که می گوید: نقل شده که منصور دوانیقی کسی را خدمت امام موسی بن جعفر (ع) فرستاده تا از او بخواهد که وقتی مردم در روز نوروز برای تبریک و تقدیم هدایا می آیند در کنار او بنشیند حضرت فرمود: روایات جدم رسول الله را گشتم و برای این روز خبری نیافتم و این سنت فارس ها است که اسلام آن را از بین برده پناه بر خدا که ما بخواهیم چیزی را که اسلام محو نموده زنده بداریم.
منصور گفت: ما این را از باب سیاست برای لشکریانمان انجام می دهیم تو را به خداوند قسم می دهم که بنشینی و آن حضرت نشست، که وزراء، امراء، فرماندهان و لشکریان با هدایا وارد می شدند و به او تبریک می گفتند... .[5]
واضح است که سند این روایت ضعیف است چون ابن شهر آشوب سند روایت را ذکر نکرده است، بلکه با تعبیر "و حکی" آن را نقل نمود و این دلیل بر ضعف و عدم امکان استناد به آن است.
شایان ذکر است که مسأله جشن و بزرگداشت عید نوروز یک مسأله فراگیر و رایجی بوده که اگر مخالف با اسلام و دین و آئینش بوده حتما ائمه (ع) صراحتا و با تأکید از آن نهی می کردند که بدون تردید به ما می رسید و روشن است که نزد ائمه از نوروز صحبت می شده است ولی ایشان از آن نهی ننموده و باطل نشمرده اند.[6] و بدیهی است که برای خشکاندن ریشه یک چنین عادتی ریشه دار و محکم نمی شود به یک روایت آنهم مرسل اعتماد نمود. بنابر این باید این مسأله تحت مباحات داخل شود خصوصا که بزرگداشت چنین ایامی مصادف است با روزهایی که زیبایی سحر انگیز طبیعت، قدرت خداوند و تجدید حیات و معاد را در خاطره ها زنده می کند به علاوه در این روز مردم اقدام به کارهایی می کنند که شارع مقدس به آن تشویق نموده است؛ مثل: نظافت و خانه تکانی، صله رحم، خوشحال کردن مؤمنان، از بین بردن دشمنی ها و کینه ها، آزادی زندانیان و ... بله عادات غلطی همانند پریدن روی آتش و غیره هست که نه تنها دلیل شرعی بر صحت آن نداریم بلکه آنها به خرافه نزدیک تر هستند تا به دین، و باید برای ریشه کن شدن آنها تلاش نماییم.
در این رابطه از باب حسن ختام اشاره می کنیم به سخن امیر المؤمنین (ع) که فرمود: هر روزی که در آن معصیت خدا نشود آن روز عید است[7].
[1] وسائل الشیعه، ج 8، ص 173.
[2] همان.
[3] جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج 5، ص 42؛ العروة الوثقی (المحشی)، ج 2،ص 152
[4] موسوعه امام خویی، ج 10، ص 50.
[5] المناقب، ج 4، ص 319.
[6] نک: کافی، ج 5، ص 142؛ من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 300.
[7] نهج البلاغة، ص 551، عدد 428.
آتش در ایران قدیم، مقدس و همپایه فرزند اهورا مزدا شمرده می شد، از این
رو پیش از نوروز به آتشکده ها می رفتند و آتش بر می افروختند و چون طبق
برخی نقل ها در ایران هفته نبود، این مراسم در سیصد و شصتمین روز سال (روز
بیست و ششم اسفند ماه) برگزار می شد و معتقد بودند در این روز فرورهای
(ارواح) نیاکان به زمین فرود می آیند واین آتش برای راهنمایی آنهاست؛ ولی
آتش افروختن و جستن از آن و شادی کردن در کنار آن، ترقه زدن و منفجر کردن
مواد منفجره در چهارشنبه آخر سال، نه برهان عقلی دارد نه دلیل نقلی و نه
منفعت ملی و جز خرافه و در مواردی زیانباری غیر عاقل جبران چیز دیگری
نیست.[۱]
مرحوم استاد شهید مطهری در این باره می فرماید:
قرآن
میگوید: هر امر به اصطلاح قدیمی هر سنت قدیمی را به دلیل آن که گذشتگان ما
چنین میکردهاند، نیاکان ما این چنین بودهاند و ما باید راه نیاکان
خودمان را برویم، انجام دادن، محکوم است، چرا؟ میگوید: ممکن است نیاکانتان
اشتباه کرده باشند، ممکن است نیاکانتان عقل و شعور نداشته باشند. آن که
دلیل نمیشود. نیاکان ما در گذشته چنین میکردهاند، ما هم چنین میکنیم.
چهارشنبه
آخر اسفند میشود، بسیاری از خانوادهها (که باید بگوییم خانوادههای
نادان) آتشی و هیزمی روشن میکنند، بعد آدمهای سُر و مُر و گُنده از روی
آتش میپرند: ای آتش زردی من از تو، سرخی تو از من! این چقدر حماقت است که
میپرسیم: چرا چنین میکنید؟ میگویند: این یک سنتی است میان ما مردم، از
قدیم پدران ما چنین میکردهاند. قرآن میگوید:
« أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئا » [بقره۱۷۰]
اگر
هم پدران گذشته تان چنین کاری میکردند شما وقتی میبینید یک کار احمقانه
است و دلیل حماقت پدران شماست، رویش را بپوشانید. چرا این سند حماقت را
سال به سال تجدید میکنید؟ این فقط یک سند حماقت است که کوشش میکنید این
سند حماقت را همیشه زنده نگه دارید، ماییم که چنین پدر و مادرهای احمقی
داشتهایم. «أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئا» [۲]
اما نظر مراجع عظام تقلید راجع به چهارشنبه سوری
مقام معظم رهبری:
علاوه بر آنکه هيچ مبناى شرعى ندارد مستلزم ضرر و فساد زيادى است که مناسب است از آنها اجتناب شود.[۳]
آیت الله مکارم:
چهارشنبه سوری از خرافات است و چنانچه برخی اعمال موجب آزار و اذیت دیگران شود حرام است.[۴]
آیت الله صافی:
آنچه که ایرانیان قبل از اسلام بنام مراسم ملی و غیره
انجام می داده اند، محکوم اسلام است واسلام بر آن خط بطلان کشیده و کسی که
مجددا بخواهد تحت هر نامی و عنوانی آن را احیاء کند بر خلاف وظیفه اسلامی
خود عمل کرده است.[۵]
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس،
مسأله مهدویت و اعتقاد به منجی از موضوعات مطرح در میان همه ملتها و
مکتبهای الهی و مادی است و در اسلام تمام فرقهها و مذاهب اسلامی در
انتظار یک مصلح جهانی از دودمان رسول خدا(ص) به سر میبرند و به عنوان یک
اعتقاد عمومی امت اسلامی مورد توجه بوده است، هر چند که اهل سنت آن را به
عنوان یک مسأله فرعی مسلم پذیرفتند، اما شیعیان با اتصال به معارف الهی
نورانی اهل بیت(ع) و ارائه صفات و ویژگیها و فلسفه و اهداف روشن در اعتقاد
به مهدویت، چشمه امید به آینده را در دل ستمدیگان و ملتهای محروم باز
کرده است، البته در این رابطه سؤالات و شبهاتی پیرامون مهدویت و مسائل
آخرالزمان مطرح میشود که در سلسله گزارشهایی تلاش شده است به برخی از
آنها پاسخ داده شود: *در روایات پیشبینی
شده است که حضرت(عج) زمانی ظهور میکند که ظلم و ستم همه جهان را فرا گرفته
باشد، اگر چنین است، پس ما نباید در جهت کاستن ظلم و فشار تلاشی داشته
باشیم، زیرا اولاً بیهوده است و ثانیاً سبب تأخیر در ظهور خواهد بود! اولاً این پیشبینیها سبب رفع تکلیف ما در جهت امر
به معروف و نهی از منکر و تبلیغ دین و جلوگیری از ظلم و فساد نیست، آیا در
عصر غیبت این همه تکالیف از مردم و مسلمانان برداشته شد؟! ثانیاً در روایات آمده جهان پر از ظلم و یا پر از
فساد میشود نه پر از انسانهای فاسد و ظالم، میان این دو فرق است، ممکن
است عده قلیلی به همه جهان ظلم کنند و نیز عده قلیلی با ابزارها و تجهیزات
پیشرفته زمینههای فساد و ناهنجاری را در جهان گسترش دهند. مثلاً امروز
آمریکا، اسرائیل و برخی قدرتها به همه جهان زور میگویند و ظلم میکنندو
یا با هزاران کانال ماهوارهای مستهجن و سایتهای مختلف اینترنتی زمینههای
فساد و بیبندوباری را در جهان فراهم میکنند و در این شرایط میتوان گفت
که جهان پر از ظلم و فساد شده است. ثالثاً اگر قرار است جهان پر از ظلم و فاسد شود، پس
انتظار فرج چه میشود و منتظران چه کسانی خواهند بود یا امام زمان(عج) با
کمک و همکاری چه کسانی قیام میکند و برای تشکیل دولت حقه جهانی موفق
میشود، بنابراین اگر مفهوم انتظار به درستی فهمیده شود، بین انتظار و
ظلمستیزی و ریشهکنی فساد از زمین رابطه تنگاتنگی است و این انتظار ضمن
امیدواری و انگیزه بخشی به محرومان و مستضعفان هر گونه سستی و افسردگی،
سکون و سکوت را افراد بر میدارد و انسانها را در راه تحقق عدالت جهانی به
تحرک وا میدارد و زمینه را برای حکومت جهانی حضرت(عج) آماده میسازد. *چرا امام زمان در
برابر این همه فجایع و مفاسد، ناهنجاریها و ظلمهایی که میشود، صدها سال
سکوت اختیار کرده و کاری انجام نمیدهند؟ اگر مقصود این است که چرا حضرت(عج) ظهور نمیکند،
باید گفت: هر وقت شرایط ظهور فراهم شود، ظهور خواهد کرد، فراوانی ظلم و ستم
و مفاسد، تنها شرط ظهور حضرت(عج) نیست، ظهور حضرت(عج) شرایط دیگری نیز
دارد، از جمله آمادگی عمومی و جهانی، اضطرار به وجود رهبری الهی و شرایط
دیگری که هنوز حاصل نشده است، البته همان موقع که حضرت(عج) غیبت کردند، ظلم
و ستم و مفاسد در جهان وجود داشته است، با اینکه ظلم و بیعدالتی حاکم
بود، در عین حال غیبت واقع شد،زیرا مردم امام وقت را تنها گذاشتند و به
دفاع و حمایت از او برنخاستند و تک تک آنها پس از دوران طولانی زجر و اذیت
و اسارت و ... به شهادت رسیدند. پس همان چیزی که فلسفه غیبت در آن موقع بود، همان
فلسفه هنوز هم به قوت خود باقی است، اما اگر مقصود این است که با اینکه
حضرت در پشت پرده غیبت هستند، چرا جلوی این مفاسد و ناهنجاریها را
نمیگیرند؟ باید گفت که به خواست و اراده الهی و امتحان مردم، چنین چیزی تا
مدتی ممکن نیست، پیامبران و امامان با اینکه ظاهر و حاضر بودند، علیرغم
مجاهدتهای فراوان در عین حال نتوانستند جلوی همه ظلمها وبیعدالتیها را
بگیرند، اگر مقصود هم این باشد از طریق اعجاز و خرق عادت این کار را انجام
دهند که این هم خلاف حکمت خدا است و سنت الهی بر این امر دایر است که کارها
با روال طبیعی و با اسباب و عوامل طبیعی به پیش برود.
2. پارتی بازی بر خلاف شایسته
سالاری، خویشاوند سالاری، آشنا سالاری است که رابطه جای ضابطه را میگیرد
بدین ترتیب که افراد بدون در نظر گرفتن شایستگیشان منصبها را اشغال کنند
و در اینگونه موارد افراد منتسب و آشنا را بر افراد شایسته ترجیح میدهند
که با وجود افرادی شایسته برای تصدی یک مسئولیت، افرادی که از شایستگی
کمتری برخوردارند به دلیل روابط فامیلی، رفاقتی، تجاری و ... برای آن کار
برگزیده میشوند. روشن و واضح است که این روش ناپسند است.
3. اگر کسی
برای منصبی خود را شایستهتر از دیگران میداند، لازم است خود را – حتی به
آشنایان و دوستان - به نمایش بگذارد و مطرح کند.
مانند حضرت یوسف(ع)
وقتی که از زندان آزاد شد و پادشاه مصر درصدد واگذاری مسئولیتی به او شد او
گفت: «مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده، که نگهدارنده و آگاهم».[1]
حضرت یوسف مسئولیت اقتصادی کشور مصر را میپذیرد؛ به دلیل آنکه توانایی
اداره امور در این زمینه را دارد. او هم امانتدار است، «حفیظ » و هم
«علیم» است، آگاهی و تخصص کافی در این زمینه دارد.
مراد از تنبيه موجودات توسط پروردگار و نتيجه آن
ما گاهي كم و بيش آلوده ميشويم، چه كنيم؟ذات اقدس اله فرمود: اگر يك وقتي
شما آلوده شديد، من يك دو تا تنبيه ميكنم؛ ولي شما نرنجيد. اين تنبيه
براي اين است كه آن آلودگي ها بر طرف بشود. جمادات را تنبيه ميكنم، نباتات
را تنبيه ميكنم، حيوان ها را تنبيه ميكنم، شما انسانها را هم تنبيه
ميكنم؛ امّا تنبيه ميكنم، در حقيقت كاري به شما ندارم. آن مشكلي كه در
شما پيدا شد، آن را ميخواهم بر طرف كنم. اين را به زبان ائمه (عليهم
السَّلام) به لسان روايات فرموده، آنوقت اين بزرگان اهل معرفت در فارسي، در
شعر ونثر براي ما تبيين كردند، توضيح دادند. در حيوانات كه ميبينيم، اگر
يك اسبي كندرو بود، بالأخره چهار تا تازيانه ميزنند كه تند رو بشود؛ اين
حيوانات. درخت براي اينكه بارورتر بشود، چهار تا شاخه بي ثمرش را هَرَس
ميكنند تا بيشتر ميوه بدهد. آن در حيوانات كه معروف است، اين در نباتات كه
معروف است.
امّا برسيم به جمادات؛ آن حرف هائي كه
زدند، شعري كه گفتند درباره همين جمادات است. سابقاً نَمد بود، فرش نبود!
الآن هم همين طور است؛ الآن اين قاليشوها فرش را كه آب زدند، چوب ميزنند.
اين چوب را به فرش ميزنند يا به آن گرد و خاك ميزنند؟! آيا چوب را به فرش
ميزنند كه چرا فرشي يا به گرد و خاكش ميزنند كه گرد و خاكش بيرون برود؟
گفتند: بر نَمد اگر چوبي را آن مرد زد؛ بر نمد نزد، بر گرد زد. ميخواهد
خاك ها بيرون برود. مگر هيچ كسي با نمد دشمن است؟ هيچ كسي نمد نو را چوب
ميزند؟ فرش نو را كسي چوب ميزند؟ فرش نو كه گرد ندارد!
ما هم اگر وقتي گرد نگرفتيم، غبار نگرفتيم؛ كسي كاري با ما ندارد، تنبيه
مان نمي كنند! نه در دنيا، نه در آخرت؛ آبروي ما را خدا حفظ ميكند. شرق و
غرب عالم جمع بشوند، بخواهند آبروي يك مؤمن را ببرند، ممكن نيست؛ چون
فرمود: تأمين كردم. امّا اگر كسي خداي ناكرده دستش نا پاك بود، اين گرد
است؛ اين بايد چوب بخورد. حالا يا دردنيا يا دربرزخ يا درقيامت، بالأخره
آدم گرد آلود را آنجا نمي برند! اگر آدم گرد آلود را به دست كسي و به بهشت و
پيش انبيا ميبرند بايد شستشو بشود! آدم گرد آلود را تنبيه ميكنند. اگر
يك وقتي يك چهار تا فشاري آمده، يك بيماري اي آمده يا حوادث ديگر آمده؛ اين
چوبي است كه ميخواهد آن گردها برود كنار. منتها ما بايد بدانيم كه اين
چوبها را براي چه داريم ميخوريم.
چگونگي برخورد مؤمن و غير مؤمن با مشكلات
در تفسير طنطاوي اين مطلب است، البته ديگران هم نقل كردند كه وجود مبارك
رسول گرامي (ص)، در يك مسافرتي زير درخت چند دقيقه نشستند. طنطاوي نقل
ميكند كه يك كسي از دور مثلاً داشت كشاورزي ميكرد، ديد وجود مبارك حضرت
زير درخت نشسته، اصحاب هم دور او نشسته اند؛ گفت: اين مجلس حتماً مجلس علمي
است. براي اينكه نه آن حضرت حرف عادي ميزند، نه كساني كه با آن حضرتند
وقت را هدر ميدهند. من بروم، ببينم چه ميگويند. او آمد آنجا خدمت حضرت
نشست، ديد وجود مبارك حضرت اين بيان را ميكند كه اين بيماري به سراغ همه
ميآيد. مؤمن هم مريض ميشود، غير مؤمن هم مريض ميشود. غير مؤمن كه مريض
شد، اصلاً نمي فهمد؛ خيال ميكند مثل يك شتري است كه يك هفته او را بستند و
بعد رها كردند. او اصلاً نمي فهمد كي او را بست، كي او را رها كرد، چرا
بستند، چرا رها كردند. امّا مؤمن كه مريض ميشود، ميبيند كه اين بيماري
چوب آن گرد است، دارند گرد گيري ميكنند تا بداند اين سلامت مال او نيست؛
يك وقت ميآيد، يك وقت ميرود، يك وقت كم ميشود، يك وقت زياد ميشود.
آنوقتي كه هست، قدرش را بداند؛ آنوقتي كه كم شد، صابر باشد، جزع نكند. همين
چند جمله را حضرت فرمود و بعد حركت كردند. اگر يك وقتي يك فشاري آمده، اين
فشار براي گرد گيري ماست، ما بايد مغتنم بدانيم؛ يا امتحان است يا
گردگيري.
يك وقت است كه فرش نو را هم گاهي انسان
ميآزمايد. شما ببينيد اين ظرف هاي چيني و اينها را وقتي ميخريدند، يك
تلنگر ميزدند. اين تلنگر امتحان بود تا ببينند كه اين سالم است يا نه،
شكسته است؛ اگرشكسته باشد، صداي ظرف شكسته معلوم است. اين بيان نوراني حضرت
امير و ائمه ديگر (عليهم السَّلام) كه فرمودند: اَلمَرءُ مَخبُوءٌ تَحتَ
لِسانِه(4)، ناظر به همين بخش است. بالأخره كسي كه حرف ميزند، مثل صداي
اين ظرف و كوزه است و يك صنعتگر ميفهمد كه اين كوزه پخته است يا نه؛ اگر
پخته است، پختگي اش كامل است يا نه، اگر خام است چه جوري، خامي اش چقدر
است؛ سالم است يا نه، تَرك دارد يا نه؛ اگر ترك است، تركش از بيرون است يا
درون است، چهار تا تلنگر ميزند كه از صداي اين صنايع دستي و سراميك و
اينها همه اين عيوب مشخص ميشود. حرف آدم هم همين طور است؛ كسي که حرف
ميزند، معلوم ميشود شكسته است، سالم است، پخته است، نپخته است، تَرك
دارد، درون است، بيرون است؛ اينها معلوم است. فرمود: شما وقتي كه بگوئيد يا
الله، وارد اين قلعه بشويد؛ خدا كه دوست و حافظ و حامي شماست، دشمن شما را
ميبيند؛ آن دشمن شما خدا بين نيست و خود بين است! كسي كه ميگويد: اَنَا
خِيرٌ مِنه(5)، ديگر حرف خدا را نمي بيند. اينها راههاست، اين حرف ها مال
اين خاندان است.
مراد از دوستي با اهل بيت (ع)
اهل بيت (ع)فرمودند: محبت ما را در دلهاي مردم زنده كنيد. براي اينكه مردم
بدهكارند، بايد اجر رسالت را بدهند و خداي سبحان هم فرمود: لا اَسئَلُكُمْ
عَلَيهِ اَجراً اِلا المَوَدَّهَ فِي القُربي(6)، دوستي اين خاندان اجر
رسالت است. دوستي يك امر قلبي است، امر قلبي بدون مبادي علمي حاصل نمي شود.
چه جوري ما دوست كسي بشويم؟ ما تا نشناسيم، معارفش را ندانيم، كلماتش را
ندانيم، آدابشان را ندانيم، سننشان را ندانيم؛ دوستشان نمي شويم!امّا وقتي
كه بشناسيم، بفهميم اينها چه حرف هاي نابي دارند و چه كارهاي طيّب و طاهر
دارند، به اينها علاقه پيدا ميكنيم. اين است كه وظيفه رهبران الهي، گوينده
ها، نويسنده ها، رسانه ها اين است كه اين محبت را در دلهاي مردم زنده
كنند.بر همه ما واجب است كه محبّ اين خاندان باشيم.مثل اينكه بر همه ما
واجب است به احكام الهي عمل بكنيم،امّا احكام الهي در دست همه نيست، يك
عدّه بايد عالم باشند، يك عدّه بايد حرف علماء را گوش بدهند. مگر محبت ،
آسان پيدا ميشود؟ اين يک كارعالمانه است؛ به چه دليل بايد دوست اينها
باشيم؟ بايد تحقيق علمي بكنيم! ببينيم اينها گوهرهاي ناب دارند، حرف هائي
دارند دلپذير، به درد دنيايمان ميخورد، به درد برزخ ما ميخورد، به درد
آخرت ما ميخورد، به درد نظام ما ميخورد، به درد شهروندان ما ميخورد؛
وقتي فهميديم، دوست اينها ميشويم. همه ما بايد دوست اين خاندان باشيم؛
اين صريح قرآن كريم است، مزد رسالت است. همه ما بايد علي بن أبيطالب را
دوست داشته باشيم تا وجود مبارك ولي عصر؛ اين 14 نفر را بايد دوست داشته
باشيم. امّا دوستي آنان كار ساده اي نيست! بر علماء لازم است كه حرف هاي
اينها را به ما برسانند، بگويند، ما بفهميم؛ وقتي فهميديم، به اينها علاقه
پيدا ميكنيم! اينكه وجود مبارك امام هشتم فرمود: رَحِمَ اللهْ امْرَأً
اَحيا اَمرَنَا، حَبَّبَنَا اِلَي النّاس(7)؛ همين است. تعبيرات گوناگون در
اين روايات است و گرنه ما شعر بخوانيم و مدح اينها رابکنيم؛ آن هم يك
مرحله است،امّا وقتي عالمانه باشد، به دنبالش آن مدح و نوحه اثر خاص خودش
را دارد.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (مدظلّه)
در ديدار با جمعي از طلاب و روحانيون، دانشجويان و اقشار مختلف مردم ـ
دماوند ؛ مرداد 1385
____________________________________
(1) بحار الأنوار/ 6/ 22
(4) نهج البلاغه/ حكمت 148
(7) فقه الرّضاء (ع)/